سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.....من دختری بی قرار پدر.....


چه کبوترانه پر گشودی

تا چند روزِ پیش هولِ آمدنت بودم و حالا دلم درگیر نیامدنت شده...

آن آمدنی که چشم براهش بودیم چقدر تغییر کرده

حلقه گلی که قرار بود زینت گردنت باشد، جایش را به رُز و گلایل داده

وتزیین سنگی می شود که اسمت بر آن حک شده...


چه زود گذشت روزهایِ با تو بودن


دلهره هایم را تسکینی نیست


اعتراضی هم نیست که چرا رفتی؟

چرا تنها؟

من که خوب می دانم قرار نبود تا همیشه بمانی

اما آن آخرین عکست در فرودگاه عجیب می لرزاند این دل را

همان عکسی که قرار است تا همیشه بر قلب دیوار اتاقم بماند...

 

آنچه آرامش می بخشد به خانه پیام تسلیت رهبر و مقدایمان

سید علی خامنه ایست

همدردیشان ما را بس است که آسان تر شود تحمل این غم و جدایی...


آه که چقدر حرف دارم

ولی نمی دانم چرا مثل همیشه گفتنشان آرامم نمی کند

شاید واژه ها عادت کرده اند همیشه کنارت بنشینم و یکی یکی کنار هم بچینمشان و تقدیمت کنم...


قبول کردم، دیگر بجایِ زانویت سر بر سنگی می گذارم که مجبورم به پذیرفتنش...


فقط یک سوال:

بابای خوبم

می دانستی دخترها چقدر بابایی اند و رفتی...؟؟؟

پ.ن: چه کسی می داند چند دختر این روزها زبان حالشان چیزیست شبیه این دلنوشته؟؟؟

شادی روح شهدای مکه و منا صلوات

باران

3/مهر/94




تاریخ : شنبه 94/7/4 | 11:28 صبح | نویسنده : باران | نظر

  • paper | ماه دامین | صحاب